مبانی علم سیاست
- حاکمیت حقوقی و حاکمیت سیاسی:
اغلب میان حاکمیت حقوقی و سیاسی تمایز میگذارند . از حاکمیت حقوقی، قدرت مورد نظر است که در قانون سازی برتر است . حکمران حقوقی کسی است که اقتدار و اختیار صدور تالاترین قرمانهای دولت را دارد.
جایگاه حاکمیت سیاسی نظر (دایسی) این است که ( گذشته از حکمرانی که حقوقدان می شناسد، حکمران دیگر هم هست که حکمران حقوقی باید به او تعظیم کند)که این حمکران ، حکمران سیاسی است.ادامه
شرشت حاکمیت : حاکمیت یکی از عناصر تآسیسی دولت است. همین حاکمیت است که دولت را از دیگر انجمنها مشخص کرده است. در هر دولت اقتدار وجود دارد که اراده آن از نظر حقوقی بر همه افراد و انجمنهای که در داخل قلمرو آن قرار دارند الزام آور است . به گفته بارکر دولت یک انجمن حقوقی است باید اختیار اصلاح نهایی همه موضوعهای حقوقی را داشته باشد.امروزه حاکمیت از آن مردم دانسته می شود و حکمران مردم اند.
تعریف حاکمیت :
ژان بدن چنین تعریف میکند:
قدرت برتر بدون محدودیت قانونی دولت بر شهروندان و اتباع.
بورکس : قدرت اصلی ، مطلق و نا محدود بر یکایک اتباع بر همه مجتمع های اتباع.
ویژګیهای حاکمیت:
1- مطلق است .
2- جامعیت دارد .
3- دائمی است .
4- جدی ناپذیر است.
5- انحصاری است.
6- غیرقابل تقسیم است.
انواع حاکمیت :
حاکمیت اسمی و حاکمیت واقعی .حاکمیت اسمی بمعنی داشتن حاکمیت در ظاهر وتنها در اسم است. مانند شاه یا پادشاهیکه حق اعمال واقعی اقتدار را ندارد و فقط نماد دولت است . در نظر عالم شاید دارای اختیارات باشد، اما در عمل نیست.
فرد یا گروه از افراد که قدرت را اعمال میکند ، حکمران واقعی شناخته میشوند.
حاکمیت داخلی و خارجی :
1- حاکمیت داخلی :
وضع و اجرای قانون در سراسر قلمرو دولت و تابع هیچ نوع محدویت قانونی نیست.
2- حاکمیت خارجی :
عبارت از آن است که دولت زیر انقیاد یا فشار دولت دیګری نباشد .
ابزار های مشروعی سازی:
1- تبلیغات ، رسانه ها و فلم وغیره.
2- تعلیم و تربیه .
3- پاسخګو بودن مسؤلین.
4- شئون زندګی رهبران.
نتائج مشروعیت :
1- ثبات سیاسی: ثبات سیاسی احتمال تهاجم خارجی را کاهش میدهد......
2- ایجاد نوانایی تصمیم ګیری: نظام سیاسی که مبتنی بر مشروعیت است میتواند تصامیم ستراتژیک و مهم اتخاذ کند......
منابع مشروعیت :
1- مشروعیت سنتی.متکی به سنتها.
2- مشرعیت کاریزماتیک. هوا خواهی.
3- مشروعیت قانونی.انچه قانوی انجام یافته قانونی دانسته میشود.
انواع مشروعیت :
1- مشروعیت ایدولوژیک . اډیولوژی موجد مشروعیت سیاسی است.
2- مشروعیت ساختاری ، مانند لویه جرګه .
3- مشروعیت شخصی، مانند رهبر قابل اعتماد و دارای یک شخصیت عالی.
مشروعیت درلغت بمعنی روا بودن مطابق احکام خداوند .
در اصطلاح :معادل واژه Legitimacy بمعنی قانونی بودن است .در جامعه شناسی به معنی مقبولیت عامه ، رضایت عمومی بودن .در فلسفه به معنی داشتن حق اعمال سلطه بر دیګران.
اقتدار درلغت:
این کلمه اتوریته (اعتبار)لاتینی است که قوانین مردم را اعتبار می بخشیده است.
در اصطلاح :
قدرت مشروع، قانونی و مقبولی را که می باید در شرایط مقتضی مورد اطاعت قرار ګیرد اقتدار می نامند
تفاوت قدرت و اقتدار:
1- همیشه مشروع وقانونی است اما قدرت امکان دارد مشروع ویا هم غیر مشروع باشد.
2- اقتدار مبتنی بر رضایت است اما قدرت اغلب مبتنی به زور است.
3- بنا به سرشت اقتدار دموکراتیک تر از قدرت است زیرا همیشه قانونی و مبتنی بر پشتیبانی همګانی است.
ضمانت اجرای اقتدار:
1- ضمانت اجتماعی.
2- امنیت و موقعیت اقتصادی.
3- ضمانت ناظر بر هدف.
حدود اقتدار :
اقتدار محدودیت دارد اګر این حدود را دارندګان اقتدار نقض کنند ، تابعان می توانند آنرا نادیده بګیرند یا با آن مخالفت کنند.
اعمال قدرت : -
ترغیب – – پشنهاد پاداش – دادن پاداش – تهدید و مجازات – تحمیل مجازات غیر خشونت بار – کاربرد زور.
ماهیت قدرت: از لحاظ فلسفی قدرت امر وجودی است ووجود که با خیر مساوی می باشد.بناءً قدرت شر نیست و در ذات و جوهر خود نمیتواند فساد آور باشد. فساد آور بودن قدرت به انسان مربوط است
توزیع قدرت : مانند محصولات تولید سپس توزیع یا خون در رګها.
سه نظر : 1 – نظریه نخبه ګرا: قدرت باید در اختیار افراد واجد مهارت و شایسته باشد ، کسانیکه بتواند به نحوه احسن از منافع در جهت اهداف ملی استفاده کنند حق دارند به عنوان سرامدان جامعه قدرت سیاسی را در انحصار خود داشته باشد.
2: نظریه کثرت ګرا: مطابق این نظریه جامعه بر اساس رقابت بسوی اهداف و مقاصد قانونی هدایت می شود.
3: نظریه مردم ګرا(دموکراسی) : مطابق این نظریه قدرت متعلق به عموم مردم است هر دوره ازخود نقش خاص دارد.
منابع نا محسوس قدرت :
1- کیفیت رهبری وحکومت ملی .
2- اراده تخصیص منابع برای دست یافتن به هدفهای ملی.
3- روحیه، انضباط، لیاقت و کیفیت نیروهای مسلح.
4- توان بالقوه اتحاد دولت با دولت های دیګر.
5- ارتقای سطح اګاهی سیاسی در میان مردم.
دموکراسی : واژه یونانی است (دیمو) بمعنی مردم و (کراسی ) بمعنی قدرت .
برخی از پژوهشگران سیاسی دموکراسی را نه تنها شکلی از حکومت بلکه شکلی از دولت نیز می دانند.
دایسی: در دموکراسی بخش بزرگی از کل ملت هئت حاکم است.
لینکن : حکومت مردم برای مردم توسط همه برای همه .
- کشاکشها و جنگها : سازمانی که از بستگیهای خویشاوندی ،دین و از فعالیتهای اولیه اقتصادی ناشی شد، انحصاری و بی رقیب بود. عضویت در این سازمان بر اساس خویشاوندی بود نه بر پایه محل اقامت ، قانون وابسته به اشخاص بود نه به بسته به زمین. با زوال همه اینها برای حفظ صلح و نظم کاربرد زور ضروری شد.
- نیاز به قدرت سیاسی ( آگاهی سیاسی):
آخرین عامل رشد دولت پیدایش قدرت سیاسی بود که نیاز به آن با رشد آگاهی سیاسی احساس شده بود.
این نیازها عبارت بودند از امنیت شخصی و حقظ مالکیت ، دفاع از یورش های خارجی وغیره .
تکامل دولت
نظریه تکاملی یا تاریخی دولت ( عوامل سازنده دولت)...............
- خویشاوندی:
- دین
- عامل اقتصادی
- در مرحله شکار
- در مرحله گله داری
به عقیده روسو و مارکس و انگلز نهاد مالکیت خصوصی جامعه صبقاتی را آفریده که به تآسیس دولت منجر شد تا سلطه طبقه مالک را دائمی کند.
ü وضع طبیعی:
ü قرار اجتماعی:
نقد نظریه هابز:
- تحلیل او از طبیعت بشر نادرست است. این نظر هبز که خود پرستی یگانه محرک عمل انسان است با واقعیتهای شناخته شده تطبیق شدنی نیست. انسان موجود اجتماعی است ، و جامعه بشری از همان زمان که انسان پدیدار شد وجود داشته است.
ارزش نظریه هابز:
هابز مار به شناخت ضرورت بنیادی حکومت قوی و نیز امنیت و صلح قادر کرد. دولت بی تردید لویاتان است، اما هیچ کس لویاتان را صرفاً به خاطرخودش دوست نمی دارد.لویاتان وسیله ای برای تضمین امنیت زندگی است. خیر و صلاح فرد توجیه گری قدرت دولت است.
لویاتان د تمساح به معنی دی چی په تورات کی ذکر شوی.وجه تسمیه دولت به لویاتان ، زیرا که هر درمقابل دولت ایستاده گی کند مثل لویاتان آنرا شکست میدهد.
جان لاک .
وضع طبیعی قانونی دارد که بر آن حکومت می کند و همه افراد را مؤظف می سازد، و عقل که همان قانون صبیعت است به همه ابنای بشر که با آن به مصلحت می نشینند می آموزد که همه مستقل و برابر هستند و هیج کس باید جان و اموال دیگران صدمه رساند.
ماهیت قرار اجتماعی:........
نظریات پیدایش دولت :
- نظریه خاستگاه الهی دولت: ...
- نظریه زور وغلبه : ....
- نظریه طبیعی یا فطری ارسطو: ....
- نظریه قرار اجتماعی: ....
- توماس هابز نظریه قرار اجتماعی را...:
ü طبیعت بشر:
- حاکمیت حقوقی و حاکمیت عملی:
برخی به این باور اند که تفاوت میان حاکمیت حقوقی و عملی وجود دارد بناءً چنین تعریف میکند که حکمران حقوقی کسی است که بنا به قانون، صلاحیت صدور عالیترين فرمان دولتی را دارد .
حقوقدان بنام اوستين به عدم تفاوت حاکمیت حقوقی و عملی معتقد است و میګوید که حاکمیت فقط حقوقی است حاکمیت عملی فقط یک افسانه حقوقی است، چون حاکمیت مفهوم حقوقی است.
در واقع در هر دولتی حکمران حقوقی سنگینی حکمران سیاسی را احساس میکند. به آسانی تشخیص حکمران سیاسی مشکل است.
به همین دلیل جایگاه حاکمیت سیاسی دشوار است.
اما تردید نیست که افکار عمومی اراده عمومی ، خواستهای انتخاب کننده گان و مانند آنها بر تصمیمات حکمران حقوقی اثر دارند. سازمان حاکمیت سیاسی به حاکمیت حقوقی می انجامدحکمران حقوقی نمانانگر اراده حکمران سیاسی است .